پریروز رفتیم تولد نوه خاله ! کادو براش وسایل نقاشی بردم ! همون موقع میخواست با آبرنگ بشینه کار کنه و روی بوم نقاشی کنه !! یه لحظه حس کردم دخترخالم تو دلش داره بهم فحش میده با این کادو آوردنم !! خونه اش به گند کشیده میشه بدبخت !! 

دیروزم رفتیم شب یلدا!!!! خونه مامانجون !! خوب بود خوش گذشت! کلی چیز میز هم خوردیم ! نهار امروز هم با خودم بار کردم آوردم ! امروز از نهار درست کردن خلاصم خدا روشکر !!

دیشب ساعت 1 نصفه شب اومدم پسرجان رو تعویض پوشک بنمایم که یه لحظه یادم افتاد پوشک نداریم !!!!!! تموم شده !!!! خدا پدر این داروخانه های شبانه روزی رو بیامرزه !!