بعد از اون دعوایی که هیچ ابلهی باور نکرد ، رفتیم یه سفر یه روزه به طالقون !!

حالا بماند که اول قرار بود بریم یزد بیست بار اومدیم بریم تو جاده و نشد که نشد !! 

اصلا انگار نباید می رفتیم ، در نهایت تصمیم بر این شد که یه سفر یه روزه بریم پیش خاله همسر به طالقون !

هواش خیلی سرد بودااا !!! از اولی که عروسی کردم به تعداد انگشتای دست خیلی کمتر دونفره رفتیم سفر !! هر وقت خواستیم بریم خانواده همسر همراهمون بودن !! اصلا دلیل اصلی من برای اینجا نوشتن خالی کردن خودم از احساسات حرص آوریه که از طرف خانواده همسر بهم منتقل میشه !!

بدون دعوت همه جا خودشون رو میندازن وسط!! ما میریم خدافظی که داریم میریم فلان جا !!! در عرض سه ثانیه ساک می بندن میگن ما هم میایم !!! باااااااااااااااااباااااااااااااااااا شاید من بخوام خانوادگی بریم ای خووووووداااااااااااااااااا !!! کاری هم نمیشه کرد !!!

ای پسرایی که اینجا رو می خونید با همسراتون این کار رو نکنید !!! به پدر و مادرتون بگید آقاجان ما میخوایم دو نفره بریم بااااور کنید گناه کبیره نمی کنید اگه همه جا مامان بابای نازنینتون همراهتون نباشن !!!

البته نمی دونم شاید همسر من اینطوریه که اگه مامانش مثلا بگه ساعت 10 نون بگیر بیار ، اگه این کار رو نکنه جهنمش قطعیه !!!! 

چی بگم والااااااااااااا !!!